مردارخوار. مردارخور. که از لاشه و مردار شکم سیر کند. که از گوشت مردار غیر مذبوح تغذیه کند. لاشه خوار: چون خورم اندوه چون همی بخورد گردش این چرخ مرده خوار مرا. ناصرخسرو. هشدار چو مرده خوار کرکس مرغان همه را حقیر مشمر. ناصرخسرو. از تن حلال خواری و از روح مرده خوار تن مدح را و جانت سزای هجا شده ست. ناصرخسرو
مردارخوار. مردارخور. که از لاشه و مردار شکم سیر کند. که از گوشت مردار غیر مذبوح تغذیه کند. لاشه خوار: چون خورم اندوه چون همی بخورد گردش این چرخ مرده خوار مرا. ناصرخسرو. هشدار چو مرده خوار کرکس مرغان همه را حقیر مشمر. ناصرخسرو. از تن حلال خواری و از روح مرده خوار تن مدح را و جانت سزای هجا شده ست. ناصرخسرو
عمل راه خور. راه بریدن بسرعت. (از بهار عجم) (از آنندراج) : این رخش که مثلش نجهد برق جهان چون صیت شهنشاه دود گرد جهان بر مائدۀ طی مکان مهمان است در راه خوری نقش سمش گشته دهان. ظهوری ترشیزی (از بهار عجم)
عمل راه خور. راه بریدن بسرعت. (از بهار عجم) (از آنندراج) : این رخش که مثلش نجهد برق جهان چون صیت شهنشاه دود گرد جهان بر مائدۀ طی مکان مهمان است در راه خوری نقش سمش گشته دهان. ظهوری ترشیزی (از بهار عجم)
عمل خریدن مایحتاج غذائی خود و خانوادۀخود خردخرد و هر روز یک بار. عمل خردخرد خریدن خوراک و غیره به اندازۀ احتیاج یک بار یا یک روز نه برای مدتی طویل. مقابل عمده خری. (یادداشت بخط مؤلف)
عمل خریدن مایحتاج غذائی خود و خانوادۀخود خردخرد و هر روز یک بار. عمل خردخرد خریدن خوراک و غیره به اندازۀ احتیاج یک بار یا یک روز نه برای مدتی طویل. مقابل عمده خری. (یادداشت بخط مؤلف)
شویندۀ جسد مرده. غسال. که جسد مردگان را شستشو و غسل دهد. که شغلش شستن و غسل دادن اموات است. مرده شو. مرده شور: به مرده شویان مانی ز روی بدنیتی اگر سه رویه خوهی سود خیز و مرده بشوی. سوزنی. زشت را گوهزار حله بپوش که همان مرده شوی پارین است. نظامی
شویندۀ جسد مرده. غسال. که جسد مردگان را شستشو و غسل دهد. که شغلش شستن و غسل دادن اموات است. مرده شو. مرده شور: به مرده شویان مانی ز روی بدنیتی اگر سه رویه خوهی سود خیز و مرده بشوی. سوزنی. زشت را گوهزار حله بپوش که همان مرده شوی پارین است. نظامی
غسال که مرده را بشوید و غسل دهد: پس مرده شور باز سر شود و سر و ریشش را به نرمی بشوید. (از ترجمه النهایه). - رویش را به آب مرده شورخانه شسته اند، سخت بی حیاست، سخت بی شرم است. - مرده شوربرده، نفرینی است. رجوع به مرده شور شود. - مرده شور تخته شور کردن، نفرین کردن که مرده شور ببرد و به تخته بیفتد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
غسال که مرده را بشوید و غسل دهد: پس مرده شور باز سر شود و سر و ریشش را به نرمی بشوید. (از ترجمه النهایه). - رویش را به آب مرده شورخانه شسته اند، سخت بی حیاست، سخت بی شرم است. - مرده شوربرده، نفرینی است. رجوع به مرده شور شود. - مرده شور تخته شور کردن، نفرین کردن که مرده شور ببرد و به تخته بیفتد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
مردارخور. مردارخوار. که لاشۀ مردگان خورد. لاشه خوار. مرده خوار. رجوع به مرده خوار شود، آنکه از قبل مردگان ارتزاق کند. آنکه در ختم هاو عزاها برای خوردن حاضر آید. مرده شوی و نعش کش و قاری و قبرکن و ملقن و صلوهکش و دیگر عملۀ موتی که در مراسم کفن و دفن و ماتم حاضر آیند برای خوردن ولیمه های مآتم و شکم خواری. حلواخور. (از یادداشت مرحوم دهخدا) ، میراث خور. دشنام گونه ای است آن کس را که از مال مرده برد. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرده خوار. که در مرگ کسان شکمی سیر کند. که از طریق کفن و دفن اموات ارتزاق کند. رجوع به مرده خوار شود
مردارخور. مردارخوار. که لاشۀ مردگان خورد. لاشه خوار. مرده خوار. رجوع به مرده خوار شود، آنکه از قبل مردگان ارتزاق کند. آنکه در ختم هاو عزاها برای خوردن حاضر آید. مرده شوی و نعش کش و قاری و قبرکن و ملقن و صلوهکش و دیگر عملۀ موتی که در مراسم کفن و دفن و ماتم حاضر آیند برای خوردن ولیمه های مآتم و شکم خواری. حلواخور. (از یادداشت مرحوم دهخدا) ، میراث خور. دشنام گونه ای است آن کس را که از مال مرده برد. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرده خوار. که در مرگ کسان شکمی سیر کند. که از طریق کفن و دفن اموات ارتزاق کند. رجوع به مرده خوار شود
مردم خوار. آدم خوار. آدم خور. خورندۀ گوشت آدمیزاده: ترا راهزن خواند و مارکش مرا دیو مردم خور خیره هش. اسدی. چه لافی که من دیو مردم خورم مرا خور که از دیو مردم برم. نظامی. به مردم کشی اژدها پیکرم نه مردم کشم بلکه مردم خورم. نظامی. ز مردم کشی ترس باشد بسی ز مردم خوری چون نترسد کسی. نظامی
مردم خوار. آدم خوار. آدم خور. خورندۀ گوشت آدمیزاده: ترا راهزن خواند و مارکش مرا دیو مردم خور خیره هش. اسدی. چه لافی که من دیو مردم خورم مرا خور که از دیو مردم برم. نظامی. به مردم کشی اژدها پیکرم نه مردم کشم بلکه مردم خورم. نظامی. ز مردم کشی ترس باشد بسی ز مردم خوری چون نترسد کسی. نظامی